۱۷ مهر ۱۳۹۹

بیاد نقی سعیدی

 

#  شهادت _ میدهم


35 سال قبل در چنین روزی یعنی هفدهم مهر 1364  نقی سعیدی تکنسین مخابرات و از فعالین سیاسی هوادار سازمان مجاهدین خلق ایران  بعد از چهار سال زندان در حالی که حکم دو سال حبس او به پایان رسیده بود در زندان اوین تیرباران شد.



چهار سال قبل از آن  پدر همسرش حسنعلی صفایی نیز در زندان اوین به جرم فعالیت سیاسی برای سازمان مجاهدین خلق به شهادت رسیده بود.



نقی سعیدی متولد 1330  بود  و در زمان شهادت سی و چهارساله بود  و  همسر و دو فرزند داشت.



آشنایی من با نقی سعیدی به پس از پیروزی انقلاب ضدسلطنتی 1357 برمی گشت. ما هر دو در یک انجمن محلی بنام « انجمن جوانان هوادار مجاهدین خلق - خزانه بخارایی » فعالیت می کردیم. نقی برای مدتی  مسئول من بود و برای یک دوره من و یک جوان  دیگر  تحت مسئولیت او  به تبلیغات انتخاباتی و پخش بروشورهای کاندیداهای مجاهدین خلق و نیروهای اتئلافی متحد مجاهدین برای شرکت در اولین دوره مجلس شورای ملی، به هر کوی و برزنی  می رفتیم. نقی که شاغل بود پس از آنکه از کارش مرخص می شد به هنگام غروب به ما می پیوست و تا دیر وقت با همدیگر به نصب پلاکاردهای تبلیغاتی و پخش تراکت می پرداختیم.




در دوره ای که من تحت مسئولیت نقی سعیدی بودم خیلی چیزها از او آموختم: جدیت و  رفتار منعطف اجتماعی نقی در پیشبرد کار و برقراری ارتباط راحت و صمیمانه  با مردم برای من که یک نوجوان بی تجربه بودم بسیار جالب و آموزنده بود و در طول زندگی ام از آن تجربه ی بسیار خوب و با ارزش بهره اجتماعی بسیاری بردم. نقی در مقابل رفتارها و دیدگاههای مختلف مردم بسیار با حوصله و صبور عمل می کرد. به یاد دارم که یک شب یک مرد که در حال عبور در خیابان بود وقتی متوجه شد ما در حال نصبت پوستر کاندیداهای مجاهدین خلق هستیم با عصبانیت واکنش نشان داد. نقی او را متوقف کرد و با حوصله شروع به توضیح و تشریح برنامه های سازمان مجاهدین خلق به او کرد. رفتار نقی طوری بود که آن مرد از اوج عصبانیت به آرامش کشیده شد و به دقت به حرفهای ما گوش کرد و در پایان بصورت دوستانه از ما خداحافظی کرد.

نقی از نظر ظاهر خوش و قد و بالا و خوشتیپ و از نظر باطن  شخصیتی ملایم و مهربان و دلسوز و در عین حال جدی و مسئولیت شناس  و دقیق داشت.

از سی خرداد 1360 که دستگیری ها و سرکوب های بی رحمانه فعالان سیاسی و اعدام های دسته جمعی مجاهدین و بقیه نیروهای مخالف خمینی شروع شد، دیگر او را ندیدم سه سال بعد در سالن 6 زندان اوین دوباره به هم رسیدیم. نقی که درسال 1360 دستگیر شده بود و  به 2 سال حبس محکوم شده بود دوباره مورد بازجویی مجدد قرار گرفته بود.

 نقی در زندان نیز همان خصوصیات مثبت و چشمگیر را حفظ کرده بود. در زندگی روزانه  داخل بند و در آن شرایط پر فشار و بسیار سخت زندان اوین  و در حالی که  زیر بازجویی و محاکمه های پیاپی قرار داشت او را می دیدم که همچنان دقیق و جدی و خونگرم و مهربان است. نسبت به وضع و حال بچه های داخل بند که اکثرشان نوجوان و یا جوان بودند رفتاری مسئولانه داشت و به همه کمک می کرد.

نقی سعیدی در فضای پراضطراب و پر استرس بازجویی و در حالی که سایه مرگ و اعدام بر روی سرش گسترده بود از روحیه ای محکم و استوار برخوردار بود  و به آرمانها و هدفی که از روز اول پیوستن به مجاهدین خلق انتخاب کرده بود وفادار و متعهد باقی مانده بود. اکثر ساعات روز با هم در راهرو سالن 6 و یا  در زمان هواخوری در حیاط بند قدم می زدیم و درباره مسائل مختلف زندان و اخبار سیاسی ایران و سازمان مجاهدین صحبت می کردیم. در آن روزگار من از روحیه بالا و صلابت درونی اش روحیه می گرفتم و احساس قوت قلب به من دست می داد.

در خرداد 1364  من به همراه حدود دویست نفر از زندان اوین به بند 19 زندان گوهردشت منتقل شدم و به اجبار  از نقی جدا شدم در آخرین لحظه همدیگر را با شدت در آغوش گرفتیم. دلم می خواست دوباره هر چه زودتر او را ببینم. برایش آرزوی موفقیت و آزادی کردم.

چند ماه بعد از طریق زندانیانی که از اوین آمده بودند خبر اعدام نقی سعیدی را شنیدم. خبر اعدام او برایم بسیار سخت بود و نمی خواستم باور کنم.

 

#  شهادت _ میدهم

او دو سال حکم گرفته بود و حکمش نیز پایان یافته بود ولی کینه حیوانی خمینی مانع آزادی او شد و در نهایت به دست شقی ترین کسان  به شهادت رسید.

یاد مجاهد شهید نقی سعیدی  فعال سیاسی  شجاع و سختکوش و عاشق پاکباخته مردم ایران و دیگر یارانش که در ماه مهر به شهادت رسیدند همیشه گرامی باد.

 

محمد خدابنده لویی

مهر 1399

 


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر